انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حسود را دوستی نیست . [امام علی علیه السلام]
وروجک...
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
مناظره

نارسیس بیات :: جمعه 89/2/17 ساعت 2:50 صبح

   مناظره یک دانشجوی دولتی بایک پیام نوری

  نخستین بار گفتش کز کجایی؟ 

              بگفتم از پیام نور ِ نامی

   بگفت آنجا به دانشجو چه گویند؟ 

         بگفتم علاف و بیکار گویند

   بگفتم شهریه در دولتی نیست؟ 

                  بگفت این کار از مسئولان عجب نیست

   بگفتا رتبه ات زیر هزار است؟

             بگفتم این رتبه از ماها محال است

  بگفتا وضع استادان چطور است؟ 

            بگفتم اندکی استاد خوبند

  بگفتا چاله چوله نیست آنجا؟ 

           بگفتم تا بخواهی اندر آنجاست

  بگفتا از عدالت ها بگویید

            بگفتم واژه بی معناست 

  بگفتا از چه می نالی تو آنجا؟

        بگفتم شهریه،گرما وسرما

  بگفتا شهریه هر ترم چقدر است؟

        بگفتم بالاتر از مهریه هاست

  بگفتا از حراست ها ننالید 

        بگفتم چاره ای جز این نداریم

  بگفتا پیام نور بر چشم تو چون است؟

       بگفتم کوچک و بی زور و خوب است

   بگفتا کی شوی فارغ از آنجا؟ 

            بگفتم نیست ما را خیال دوری ز آنجا

 بگفتا گر کند مشروط تو را او 

           بگفتم می کنم زاری شب و روز

  بگفتا نمره های تو چقدر است؟

           بگفتم به اندازه ی انگشتان دست است

 بگفتا آرزوی تو چه بوده ست؟

          گفتم آسفالت و لیسانس و کار خوب است

 جوان دولتی چون دید وضع ما را 

           زسر تا پا بشد غرق تماشا

بگفتا ای خدا شکرت شب و روز 

          که مارا کرده ای غافل از این روز.

 


نوشته های دیگران()

مجنون

نارسیس بیات :: پنج شنبه 89/2/16 ساعت 3:17 عصر

   یک شبی مجنون نمازش را شکست                                  

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

        سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پرآه او

        گفت یارب از چه خوارم کرده ای؟

بر صلیب عشق درآرم کرده ای

        جام لیلا را به دستم داده ای

وندراین بازی شکستم داده ای

   نیشترِ عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

   خسته ام زین عشق دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

   مرد ِ این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو... من نیستم

   گفت:ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

   سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

   عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

   سوختم در حسرت یک یا رَبَت

غیر لیلا بر نیامد بر لبت

   روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

   مطمئن بودم به من سر می زنی

در حریم خانه ام در می زنی

   حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

   مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

 

 


نوشته های دیگران()

من دوست تر دارمت...

نارسیس بیات :: پنج شنبه 89/2/16 ساعت 3:0 عصر

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از

 دغدغه دیروز بود وهراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم

و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجابود؟گفت:عزیز ترازهر چه هست، تو نه

تنها در آن لحظات دلتنگی بلکه در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی،من

آنی خود را از تو دریغ نکرده ام  که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی  که به

 معشوق خویش می نگرد، با شوقتمام لحظات بودنت رابه نظاره نشسته بودم گفتم:

 پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟گفت: عزیزتر  

از هر چه هست، اشک تنها قطره ایاست که قبل از آنکه فرود آیدعروج می کند،

 اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا بازهم ازجنس

  نور باشی و از حوالی آسمان،چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.                 

 گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سرراهم گذاشته بودی؟گفت: بارها صدایت

 کردم،آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن

 سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به

 ناکجا آباد هم نخواهی رسید.-گفتم: پس چرا آن همه درد دردلم انباشتی؟ گفت: روزیت

 دادم تا صدایم کنی،چیزی نگفتی، پناهت دادم تاصدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل

برایت فرستادم، کلامی نگفتی،می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده من بودی چاره ای

 نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی. -گفتم: پس چرا همان بار

 اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به

 شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق ت

ربرای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن

 اصرارمی کنی همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ...

گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

 

 


نوشته های دیگران()

گفتم گفتی...

نارسیس بیات :: پنج شنبه 89/2/16 ساعت 2:33 عصر

گفتگو با خدا... .

گفتم:چقدراحساس تنهایی می کنم.

گفتی:من که نزدیکم.

گفتم:تو همیشه نزدیکی،من دورم ...کاش می شدبهت نزدیک

 شم.

گفتی:هرصبح و عصر پروردگارت رو پیش خودت باخوف و تضرع و با صدای

آهسته یاد کن.

گفتم:این هم توفیق می خواد!

گفتی:دوست نداری خدا ببخشدت؟

گفتم:معلومه که دوست دارم منو ببخشی.

گفتی:پس ازخدا بخواه ببخشدت و بعد توبه کن.

گفتم:با این همه گناه ...آخه چیکار می تونم بکنم.

گفتی:مگه نمی دونی خداست که توبه رواز بنده هاش قبول می کنه ؟!

 گفتم :دیگه روی توبه ندارم.

گفتی:ولی خدا عزیزه ودانا ،اوآمرزنده ی گناه و پذیرنده ی توبه ست.

گفتم:با این همه گناه برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی:خدا همه ی گناهان رو می بخشه.

گفتم:یعنی بازم بیام،بازم منو می بخشی؟

گفتی:به جزخدا کیه که گناهان رو ببخشه؟

گفتم:نمی دونم چرا همیشه درمقابل این کلامت کم میارم!

 آتیشم می زنه؛ ذوبم می کنه؛عاشق می شم!...توبه می کنم.

گفتی:خداتوبه کننده ها وهم اونایی که پاک هستند رو دوست داره.

نا خواسته گفتم:الهی و ربی من لی غیرک.

گفتی:خدا برای بنده ش کافی نیست؟

گفتم: دربرابراین همه مهربونیت چیکار می تونم بکنم؟

گفتی:ای مؤمنین!خدارو یاد کنید وصبح و شب تسبیحش کنید.اوکسی

 هست که خودش و فرشته هاش برشما درود ورحمت می فرستن تا

 شما رواز تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به

مؤمنین مهربونه.با خودم گفتم:خدا...خالق هستی...با فرشته هاش...

به ما درود بفرستن تا آدم بشیم!؟

 


نوشته های دیگران()

دلت همیشه گرم خداباد

نارسیس بیات :: پنج شنبه 89/2/16 ساعت 1:41 عصر

وقتی تنهای تنها می شی وقتیکه دوستات اونها که نیازمند یاریشان هستی

درست در حساس ترین نقطه رهایت می کنند.وقتی از دست همانه ا که

پشتوانه وهمدم محسوبشان می کردی خنجر می خوری.وقتی زیرسنگی

که به استواریش سوگند می خوردی وآن راتکیه گاه می شماردی ماری

خفته می بینی که در تکان حادثه ازخاک جهیده است وقتیکه امواج امتحان،

خاشاک دوستیهای سطحی را نمایان می کندو لجن خودخواهی و منفعت

 طلبی را عریان می سازد.وقتیکه  هیچ تکیه  گاهی برایت نمی ماندو هیچ

 دستی خالصانه به دوستی گشوده نمی شود یک امیدو پناهگاه هست

 که هیچ حادثه ای نمی تواند اورا ازتو بگیرد وحتی دربرابر بدیهای توخوبی

 می آفریندوبر زشتیها ی توپرده اغماض می پوشاند اگر بدانی محبت

او به تو چقدراست بند بند تنت ازهم می گسلد.پس چرا درانتها به اوبرسی

 ازاو شروع کن و دلت همیشه گرم خدا باد.

 


نوشته های دیگران()

<   <<   6   7      

About Us!

کد تقویم



دریافت کد ساعت
وروجک...
نارسیس بیات
همه خودشونو در آیینه ی دیگرون می بینن همه می گن مهربون،صبور،باگذشت و بیش از حد دلسوز هستم.
Link to Us!

وروجک...

Hit
مجوع بازدیدها: 26716 بازدید

امروز: 42 بازدید

دیروز: 0 بازدید

Day Links
شهر رویایی [7]
قلبی خواهان عشق [16]
نرگس [21]
آرامش می خوای بیا تو [57]
[آرشیو(4)]


Archive


تاریخ
گفتگو باخدا....
طنز
پزشکی
مذهبی
دریای اسمس

links
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
پرنسس زیبایی
نور
سالارنیوزخسروشهر
.*عکس*.
سیب
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
ازدواج موقت-متعه
غروب آرزوها
قلبی خواهان عشق
صفحه گروه دختر پسرای ایرونی

کد تصویر تصادفی

Submit mail

 


چت روم

چت روم